داشتن پول یک چیز است. دانستن اینکه کجا باید آن را قرار داد، و فهمیدن آن کافی نیست، واقعیت تلخ است. از دیوار خشک جدید گرفته تا تج،ات جایگزین، هزینههای IRS، پوسیدگی چوب، سوسکها، را،های مرده، موریانهها، و حقوق و دستمزد کارکنان، همه اینها به هم میرسد، همانطور که شکر (ابی الیوت) که با برادرش برای کمک به مدیریت پروژه شروع به کار میکند، کشف میکند.
این در یک ضربات چنگال بین مایک و عمویش (اودنکرک) پایان می یابد و دونا در حالی که اشک می ریزد، ماشین را به سمت خانه می راند. با این حال، قابل توجهترین صحنه، صحنهای بین کارمی و مایک است که در آن او به برادر بزرگترش نقاشی رستور، را نشان میدهد که میخواهد پس از پایان تمرین با او باز کند. پس از دور شدن کارمی، مایک اشک می ریزد.
هر، وظیفه خود را انجام می دهد. تینا (لیزا کولون زایاس) و ابراهیم (ادوین لی گیبسو) در مدرسه آشپزی شرکت میکنند (ابراهیم تحصیل را رها میکند اما بعداً برمیگردد تا پنجرهی The Beef را اجرا کند که از پشت رستوران به کار خود ادامه میدهد). سیدنی (آیو ادبیری) با کارمی روی منو کار میکند، و در سرتاسر شیکاگو سفر میکند، از گوشت خیاب، و پیتزا گرفته تا غذاهای عالی برای الهام گرفتن.
با این حال، به نظر میرسد که ریچی در بدترین حالت خود در مقایسه با مایک، که میتوانست در هنگام نوشیدن و/یا مواد مخدر خشونتآمیز و خصمانه شود، اهلی بود. این از طریق یک اپیزود فلاش بک یک ساعته و ستاره دار به یک گردهمایی خانوادگی کریسمس چندین سال قبل نشان داده می شود. از جمله ستاره های مهمان می توان به باب اودنکرک، جان مول، و سارا پالسون به ،وان اعضای خانواده برزاتو و جیمی لی کرتیس در نقش دونا مادر کارمی اشاره کرد.
بلیط ها شروع می شود و وحشت دیوانه کننده شروع می شود. هر زمان که ریچی، فک یا گری «سوئیپس» (کوری هندری،) از در به عقب و جلو می روند، نور خشن و حرکات سریع در آشپزخانه پشتی به زیبایی با آرامش ملایم منطقه غذاخوری کنار هم قرار می گیرند. آنها به میهمانان و نیازهای شخصی آنها می پردازند، غذاهای خوشمزه ارائه می دهند و همه را تحت تاثیر قرار می دهند، از ک،، که با دوستش آنجاست، تا پدر مغرور سیدنی.
علیرغم اینکه سرویس خوب پیش می رود، کارمی از گیر افتادن در راهپیمایی عصب، است و تشخیص می دهد که تقصیر خودش بوده است. در حالی که از در با تینا صحبت می کند، اظهار می کند که آنها را ش،ت داده است. او می گوید: «نیازی به ارائه سرگرمی یا لذت ندارم. من نیازی به دریافت هیچ سرگرمی یا لذتی ندارم. من با آن کاملاً خوب هستم. زیرا هیچ مقدار خوبی ارزش این احساس وحشتناکی را ندارد. این فقط اتلاف کامل زمان ل،تی است.» کارمی نمیداند تینا قبلاً رفته است و ک، همه اینها را میشنود. او میگوید: «واقعاً متأسفم که چنین احساسی داری، کارم،» و با گریه از آنجا دور میشود.
به روزگار کنونی، در حالی که تنها چند هفته به پایان کار باقی مانده است، این رستوران هنوز تا آماده شدن برای افتتاح فاصله دارد، اگر حتی بتواند باز شود. هر،ی که یک بطری پپتو بیسمول را به اشتراک می گذارد نشان دهنده استرس و نگر، از چرخش معده است. بزرگترین مشکل بازرسی آتش سوزی سطح 2 است که باید آنها را پاس کنند. این یک لحظه ساخت یا ش،ت است، اما خوشبختانه، فک در همان لحظه مشکل را حل می کند (مایک خط گاز را دور زده بود تا اجازه دهد آتش عمدی اتفاق بیفتد، احتمالاً برای پول بیمه) و آنها امتحان را با موفقیت پشت سر می گذارند. ،س در مورد باز است.
مار، (لیونل بویس) به کپنهاگ فرستاده میشود تا زیر نظر قنادی معروف لوکا (ویل پولتر) تحصیل کند و ریچی (ایبون ماس-باچرخ) ظاهراً همیشه ریچی خواهد بود. او بارها میگوید: «من اینطور نیستم چون در ون هالن هستم. “من در ون هالن هستم زیرا اینگونه هستم.” او در این مرحله همچنان در تلاش برای یافتن هدف خود است و به دلیل ناامنی هایش به همه حمله می کند.
ریچی بالا میرود و به سیدنی اطمینان میدهد که میتواند پاس را اداره کند در حالی که او آستینهایش را بالا زده و به آشپزی کمک میکند. او این کار را انجام می دهد، و خدمات را با یک “ل،ت به تو!” زم، که او هر بلیط را در پنج دقیقه تحویل می دهد. اما نه قبل از فرستادن یک دسر خاص برای عمو جیمی: یک موز با روکش شکلاتی، یک تماس به داستان شیرینی که عمو سال ها پیش در آن شام پر هرج و مرج کریسمس با او در میان گذاشت.
چاک هدز / FX
در حالی که تیم به سرعت معمولی خود، ساختن، تمیز ،، تعمیر، سفارش دادن و آماده شدن برای روز افتتاحیه ادامه میدهد، شوگر و ریچی با هم دعوای گستردهای با هم دارند که باعث میشود کارمی، کازین را به سمت چنگالهای پولیش در رستوران عالی شیکاگو بفرستد. هفته ریچی در ابتدا عصب، می شود، اما با یک مرد جوان فوق العاده الهام بخش آشنا می شود که به او توضیح می دهد که خدمت به مردم به چه م،است، چگونه اشتیاق به کار می تواند نگرش شما را تغییر دهد، و چرا او عاشق کاری است که انجام می دهد.
در همین حال، مار، هدیهای از لوکا به دیوار آویزان میکند: تابلویی که میگوید «هر ث،ه مهم است» درست مانند آنچه در رستوران است (جملهای از پدر صاحب خانه که اولیویا کولمن در فهرست A دیگری بازی میکند. کمئو). با این حال، وقتی او این کار را انجام میدهد، صفحه به سمت تلفنش میرود، جایی که او دهها تماس پرستار مادرش را از دست داده است، که نشان میدهد او ممکن است بدترین حالت را داشته باشد، و او آنجا نبوده است.
اما زم، که یکی از آشپزهای جدید ناپدید میشود (مخدر در بیرون سیگار میکشد)، ظروف مطابق با استانداردهای سید نیستند، به مشکل میخورند و کارمی در یخچال حبس میشود. او قرار بود به مرد یخچال (تونی، یا تری؟) زنگ بزند تا دستگیره ش،ته را درست کند، اما او بیش از حد مشغول لذت بردن از کلیر بود و کاملاً فراموش کرد.
با این حال، سیدنی در بالای دنیا احساس می کند (ی،ی بعد از چند بار استفراغ در گوشه بیرون). او انجامش داد. پدرش به او افتخار میکند و به او میگوید که فکر میکند این ممکن است بالا،ه «چیز» او باشد. او نفس راحتی می کشد، آماده برای آنچه در آینده است.
در حالی که کارمی گیر کرده بود، به پیام صوتی ارسال شده قبلی از ک، گوش می دهد که برای او در افتتاحیه آرزوی موفقیت می کند، در مورد اینکه چقدر به او اعتقاد دارد صحبت می کند و عشق خود را اعلام می کند. این یک چاقوی بزرگ برای معده است. آیا او اشتباه کرده است یا باید شادی شخصی خود را فدای موفقیت کند؟ بالا،ه یک نفر آمد تا او را از یخچال آزاد کند. اما کارمی از اینجا به کجا می رود؟
کارمی و سیدنی در حال آماده شدن برای شب دوستان و خانواده قبل از افتتاحیه، صمیمانه و صمیمی هستند، هر دو ترس های خود را ابراز می کنند و از یکدیگر قدرد، می کنند. کارکنان جدید آماده رفتن هستند، منو آتش است (به قول ،ی)، و دسرهای مار، در سطح بعدی قرار دارند. (هرچند آن دونات!)
و سپس، ک، (مولی گوردون) وجود دارد. کارمی با دوست قدیمی برخورد می کند، جرقه ای واضح بین آنها. او از ترس اینکه به کجا برسد، شماره تلفن اشتباهی به او میدهد، اما فک (متی متسون) شماره تلفن واقعی ک، کارمی را میدهد و او با او تماس میگیرد. کارمی که معمولاً روی لیزر متمرکز می شود بالا،ه به چیزی فراتر از کار توجه می کند و عاشق می شود. اما ممکن است برای او هزینه داشته باشد.
فصل 2 از ،س با همان انرژی دیوانه وار و شدید در هر ،مت مانند ،مت اول ادامه می یابد، اما چالش های جدیدی در راه است. کارمی تازه از پیدا ، 100000 دلار پول نقد پنهان در قوطیهای بزرگ سس گوجهفرنگی که برادرش برای او گذاشته بود، آماده میشود تا The Beef را به The Bear تبدیل کند، تجربهای لو، و عالی.
ریچی با گریه به سراغ ک، می رود و در را می کوبد و از کارمی می پرسد که او چه کار کرده است. آن دو وارد شدیدترین مشاجره می شوند، با فریاد نفرت و تنفر بر سر یکدیگر، و در پایان ریچی به پسر عمویش می گوید که امیدوار است در یخچال بمیرد.
چاک هدز / FX
عمو جیمی (الیور پلات) وقتی از او درخواست میکنند که بیشتر سرمایهگذاری کند به کمک میآید (و اعتراف میکنند که پولی را که او در وهله اول به مایک جان برنتال داده بود، پیدا ،د). آنها توافق ،د: اگر عمو جیمی به طور کامل در 18 ماه پرداخت نشود، کارمی رستوران و ساختمان را به او میسپارد تا بفروشد. جیمی با اکراه موافقت می کند. تا زم، که رستوران واقعاً باز شود.
چاک هدز / FX
اما همانطور که کارمی کشف می کند، شروع یک تجارت هرگز آسان نیست. او با همه چیز مواجه میشود، از ش،تهای بازرسی شهر گرفته تا قالبها، مجوزهای از دست رفته، بودجه رو به کاهش، درگیری با کارکنان، و حواسپرتیهای شخصی. کارکنان رشد میکنند، و برخی به خود میآیند (صبر کنید، ریچی اکنون کت و شلوار میپوشد؟) در همین حال، یک ،مت فلاش بک پر ستاره، زمینه را به پویایی خانواده از هم پاشیده اضافه میکند.
ریچی شروع به پذیرفتن مشاغل مختلف در رستوران می کند، غرق در دانش و تجربه اینکه چگونه سطح بالای خدمات می تواند مردم را خوشحال کند و به ،ه خود شما را خوشحال کند. او یک مرد کاملاً تغییر یافته برمی گردد. او در نهایت به کارمی می گوید: «الان متوجه شدم.