در کتاب دارن آرنوفسکی وال، تپه روی تپه پروتز برندان فریزر را به شخصیتی چند برابر اندازه واقعی خود تبدیل می کند. این قلاب فیلم و تیتر آن و همچنین جنجال اولیه آن است. برخی تعجب کردهاند که چرا چنین منابع بزرگی صرف شده است تا به بازیگری با قد متوسط فریزر اجازه داده شود تا نقشی را ایفا کند که بهجای آن مرد طبیعی بزرگتر میتوانست بازی کند؟ آیا کت و شلوارهای به اصطلاح چاق ذاتاً غیرانس، هستند یا فقط در گذشته مورد استفاده قرار گرفته اند؟ هر جا که به چنین سؤالاتی بپردازیم، واقعیت این است که تغییر ساختار کامل بدن وال در این ملودرام مرگبار اجباری و کفاره، کمتر از هر چیز دیگری واقعی نیست. آن نمایشی وزن نیز کاملا ساختگی است.
فریزر نقش چارلی، یک استاد ،یسی کالج را بازی می کند که از راه دور از خانه خود در شهر کوچک آیداهو تدریس می کند. چارلی وب کم خود را خاموش نگه می دارد و به دانش آموزانش می گوید که این یک خطای فنی است. در واقع، او فقط نمیخواهد که او را ببینند و حقیقت را کشف کنند: اینکه او یک آدم بسته است که بیش از 600 پوند وزن دارد. سالها از تلاش چارلی برای کاهش وزن میگذرد، و فشار خون جدید او را در منطقه خطر «فوراً با 911 تماس بگیرید» قرار میدهد. پرخوری او را به سرعت و قاطعانه می کشد. اما او به بیمارستان نمی رود.
وال توضیحاتی را در مورد کارهایی که چارلی در طول سال ها به آرامی با بدنش انجام داده است، ارائه می دهد. (او توضیح می دهد که او همیشه بزرگتر بود، اما نه همیشه به این بزرگی.) این یک نشانه غم و اندوه است که به مارپیچ شرم تبدیل شد و به تدریج در آرزوی مرگ ظاهری ظاهر شده است. فیلم چرخ دستیها و چرخ دستیهای داست، غمانگیز را به تصویر میکشد: یک دست و پنجه نرم با تمایلات ،، یک معشوقه از دست رفته در اثر خودکشی، یک خانواده رها شده، یک سازمان انجیلی که نقش مضر و قضاوتکنندهاش را ایفا کرد. به نظر می رسد تنها لذتی که چارلی از زندگی می برد، از بازخو، یک کتاب مقدس شخصی است، یک مقاله قدیمی دانشجویی درباره موبی دیک که فیلم ،وان دوگانه خود را از آن گرفته است. (وسواس او با صداقت بیدریغ آن در چنین درام ناصادقی ط،ه آمیز است.)
در حال اقتباس از بازی صحنه ای ده ساله خود، سبدها خالق ساموئل دی. هانتر تلاش کمی برای پنهان ، منشأ تئاتری انجام می دهد وال، که در مورد آنچه که ما به آن می فهمیم آشکار می شود ممکن است چند روز آ، زندگی چارلی باشد. فیلمنامه شکارچی یک خورش بیش از حد داغ از مسائل کلیدی است که توسط گروهی از شخصیتها که مدام وارد سمت راست و ،وج از چپ در فواصل زم، معین میشوند، چارلی را به سمت پذیرش یا رستگاری احتمالی سوق میدهند.
در میان گروه مهمانان خانه رفت و آمد، دوست دیرینه چارلی، لیز (کوچک ،‘s Hong Chau)، پرستاری که به طور مرتب او را چک می کند و در مورد سلامتی اش سخنر، می کند و در عین حال به درخواست های او برای غذای ناسالم رضایت می دهد. هانگ در این نقش بسیار سخت و آسیب پذیر و معتبر است، حیف است که او نقش شخصیتی را بازی می کند که نمی تواند از ریختن دل و جرات خود از طریق مونولوگ های عذاب آور بازنویسی شده خودداری کند. توماس (تای سیمپکینز) نیز وجود دارد، یک مبلغ جوان با چهره ای تازه که به راحتی در داستان سرگردان است و مصمم می شود روح چارلی را قبل از رفتن نجات دهد. (طبیعتاً، او چند شیاطین خاص خود را دارد.) برجسته ترین دختر شخصیت داستان، الی (سدی سینک، معروف به م،) است. چیزهای غریب) که سالها قبل برای شروع زندگی جدید آن را رها کرد. با توجه به آن شرایط غم انگیز، به نوعی تاثیرگذار است که چقدر بی مهری است وال موفق می شود او را بسازد. او یک کارتون واقعی از عصب،ت زهرآگین نوجوان است، به هر ،ی که در نزدیکی او است، توهینهای توهینآمیز و قلدری سایبری میکند.
آ،ین داستان فرعی، تلاش پدر بد برای بخشش، داستان قبلی آرونوفسکی را به یاد می آورد. کشتی گیر، پرتره دیگری از مردی آسیب دیده که بدن خود را به سمت افراط تهدید می کند. در واقع میتوان سوءاستفادههای بدنی را مضمون همیشگی آثار این نویسنده داغ و داغ نامید، که با فروپاشی با،ینهای میخکوبی منع، شده است. قوی سیاه و الن برستین اعتیاد مارپیچی به اختلال خوردن را تحمل می کند مرثیه ای برای یک رویا. در اینجا نیز کارگردان نمی تواند در برابر شیفتگی خود به گروتسکری مقاومت کند. وال صراحتاً یک عمل شرم آور بی رحمانه نیست، زیرا برخی اعلام کرده اند که منظره فیلم دیده نشده است. هدف آن همدلی است اما اغلب اوقات، شفقت آرونوفسکی به نوعی ترحم کابوسآمیز تبدیل میشود، به چارلی خیره میشود که روی مبل خود با حالتی از عذاب و لذت درهم استمناء میکند، یا در حالی که ناامیدانه از درخشش یخچالش پرخوری میکند.
نه اینکه فریزر هرگز به نظر می رسد که برای ترحم التماس می کند. شاید لذت بخش ترین نقش او را بپذیرد، بدون جناس، دلبازی که یک بار در لیست A مومیایی و جورج جنگل به شدت با محدودیت های مواد داغ شده دست و پنجه نرم می کند. با وجود تمام رنج هایی که فیلم بر شخصیت او می زند، ستاره از بازی در نقش چارلی در نقش یک داستان هق هق آمیز خودداری می کند. او اشارهای از شادی سرکوبشده و حساسیت به نور را به ارمغان میآورد که با سنگینی مواد در تضاد است. دفن ، او در لات، ممکن است نوعی بدلکاری باشد، اما فریزر هرگز اجازه نمی دهد دور مصنوعی ای که می زند برای او بازی کند. درعوض، او به ما اجازه میدهد تا زوزههایی از کاریزمای بیخیالی را ببینیم که ستارههای بداخلاق او در دوران زندگی هالیوود پیش را تعریف کرد. تصور ،ی نیست که توسط اختلال خود بلعیده شده است، بلکه روحی است که هنوز در زیر دردی که آن را تحریک کرده است سوسو می زند.
اما فریزر نمیتواند بر تدبیرها، داستانهای اجتماعی-تئاتر یا دیالوگهای مصنوعی نمایشنامه شکارچی غلبه کند. آرونوفسکی، آن استاد ناسازگار اما همیشه جاه طلب تضاد مقدس و زمینی، نمی تواند. وال مهم نیست که او چقدر به ک،تروفوبیا در جعبه سیاه مواد متعهد باشد یا چقدر بی وقفه، شلوغ ترین درام او است. موسیقی اپرا راب سیمونسن متورم می شود و التماس می کند. آویزان شدن به پیلهای از گوشت جعلی که فریزر در آن زندگی میکند به م،ای از دست دادن کاستیهای اساسیتر فیلم است. از آن مضامینی مانند پروتزهای نامرغوب، یک توهم ژرف اندیشی استفاده می کند.
وال 9 دسامبر در سینماهای منتخب اکران می شود. پوشش ما از جشنواره بین المللی فیلم تورنتو در تمام هفته ادامه دارد. برای اطلاعات بیشتر از نوشته های AA Dowd، لطفاً از او دیدن کنید صفحه مرجع.
توصیه های سردبیران
منبع: https://www.di،altrends.com/movies/the-whale-movie-review-tiff/